باسمه تعالی
امروز جوجه گنجشکی را دیدم که در بالکن خانه ما محبوس شده بود. بعد از تماشای باز بودن دهان گنجشک از گرمای محیط، پرنده بیچاره را گرفتم تا به آن آبی بدهم چرا که قادر به پرواز نبود. او بسیار ترسیده بود . خواستم به او آب بدهم ولی امتناع کرد . بعد از گذشت چند دقیقه سر و کله چند گنجشک که احتمالا والدین او بودند پیدا شد. زمانی که نمازم تمام شد بلافاصله آن را روز آهن های بالکن گذاشتم . زمانی که تعادل خود را از دست داد به زور پرواز کرد و روی درخت در خیابان نشست .
تمام این مدت که شاید کمتر از 10 دقیقه طول کشید درس آموز بود؛از اول که من قصد کمک داشتم و پرنده ترسیده بود و از خوردن آب ابا کرد و از طرف دیگر که والدینش سر گردان نزدیک خانه بودند و نمی دانستند چه بکنند و زمانی که احتمالا قطع امید کردند و کمتر اطراف آن آمدند و حتی زمانی که موقع سقوط او بود و در همین لحظه با پرواز، حکم آزادی خود را امضاء کرد.
یک نکته بیش از بقیه چیزها بر من تاثیر گذ اشت و آن، احساس سرگشتگی پدر و مادر او در موقع اسارت فرزند بود. واقاً چه حس و حالی در زمان گرفتاری بچه ، پدر ومادرها دارند؟ آیا کسی هست که آن را درک بکند؟ در ماجراهای مردم افغانستان، پاکستان، عراق، سوریه، یمن، بحرین، میانمار و فلسطین ، چه حس و حالی پدر و مادرهای این کشورها داشته اند و این بشر چه کرد با آنها...